خداوندا...
خداوندا..
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی سرمای زمستان،
من از تنهایی و دنیای بی تو می ترسم.
خداوندا.
..
من از دوستان بی مقدار، من از همرهان بی احساس،
من از نارفیقی های این دنیا می ترسم.
خداوندا..
.
من از احساس بیهوده بودن، من از چون حبابِ آب بودن،
من از ماندن چون مرداب می ترسم.
خداوندا..
.
من ازمرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک می ترسم.
خداوندا..
.
. من از ماندن می ترسم
خداوندا..
.
من از رفتن می ترسم
خداوندا..
.
من از خود نیز می ترسم
خداوندا...
پناهم ده
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۰ ساعت 9:9 توسط یادگار نظام خواه
|
یادگار نظام خواه کارشناس تربیت بدنی وتندرستي شهرستان دالاهو اهل شهرستان گیلانغرب دهستان چله