ایل سیا سیاه کلهر
خود(کرمانشاه)تغییریافت.درافسانه هابنای شهرکرمانشاه رابدست طهمورث دیوبندپادشاه افسانه ای پیشدادیان بیان کرده اند.همچنین نام کرمانشاه رابرگرفته ازسه جزء(کار-مای-سیای)که درسنگ نبشته بیستون با آن اشاره شده است دانسته اندکه به معنای مکان مقدس مردم ماداست.کرمانشاه که درمیانه های رشته کوه زاگرس قرارداردبه دلیل وضعیت آب وهوایی،کوهستانی بودن ووجودپناهگاه وغارهای طبیعی همواره موردتوجه انسانهای عصرسنگ بوده است. تاریخدانان قدمت تاریخی کرمانشاه را بین ۸ تا ۱۲ هزار سال برآورد کردهاند و برخلاف سایرنقاط ایران که به صورت مقطعی مورد سکونت قرار میگرفتهاند، این مکان همواره مورد سکونت انسان در دورههای مختلف قرار گرفتهاست. این شهر به لحاظ تاریخی از دوران باستان به عنوان دروازهٔ ورودی آسیا به جلگهء معروف میانرودان بودهاست. دلیل این ادعا همانطور که در متون تاریخی نیز آمدهاست، وجود بزرگترین راه ارتباطی میان فلات ایران، چین و هندوستان با ساکنان میانرودان است که به این راه اصطلاحاً شاهی نیز گفته میشود. در هزاره چهارم پیش از میلاد استان کرمانشاه یکی از مراکز مهم تجاری و بازرگانی بوده و بازرگانان آن با بازرگانان شوشی و میانرودانی به داد و ستد و مبادله کالا مبادرت میورزیدند. حضور بازارهایی در گودین کنگاور و چغاگاوانه اسلام آباد از آن دوره شاهدی بر این مدعا است. به استناد کتیبههای بابلی و آشوری، ساکنان زاگرس اقوام لولوبی و گوتی بودند. این مردمان به منظور حفاظت از این خطه مرتب با بینالنهرینیها در جنگ و ستیز بودهاند که در این امر به پیروزیهای چشمگیری نیز نایل شدهاند و از آن پس درههای زاگرس قرنها مرکز تمدن و حکومتهای ایرانی و میانرودانی بودهاست. حضور نقش برجستههای این اقوام در سرپل ذهاب که یکی از قدیمیترین نقش برجستههای خاورمیانه محسوب میشود بیانگر این موضوع است. در دوران ساسانیان یکی از شهرهای مهم این دوره به حساب میآمده که بناهای زیادی در دروان خسروپرویز در آن ساخته شد و همچنین نشستگاه وی نیز بودهاست. گویند که در زمان خسرو بنای بلندی به ارتفاع ۴۵ متر به شکل مربع در آن ساخته بودند و سنگها را با سیخهای آهن چنان به هم وصل کرده بودند که میان سنگها دیده نمیشد و گمان میرفت که عمارت یکپارچه از سنگ ساخته شدهاست. که از آن برای پذیرایی از پادشاهان سایر کشورها استفاده میشدهمچنین در تاریخ آمدهاست هنگامی که محمد، خسروپرویز را به اسلام دعوت کرد، خسرو در کنار رود قره سو نشسته بود و با خواندن نامه به خروش آمد و نامه را پاره کرد و به داخل رود قره سو ریخت. در سال ۶۴۰ م در پی حمله اعراب به ایران «سعد جریر» به شهر دینور تاخت و از فتح آن ناکام ماند و سپس راهی کرمانشاه شد و بدون نبرد این شهر بدست اعراب افتاد با این وجود اعراب شهر کرمانشاه را بکلی ویران کردند؛ و از جمعیت آن کاسته شد و در پی آن ساکنان این شهر به شهر دینور مهاجرت کردند. و پس از آن از اویل قرن دوم هجری قمری مردم کرمانشاه شهر را در حاشیه رود قره سو احداث کردندو دردوران عباسیان بدلیل موقیت استراتژیک خود یکی از چهار شهر مهم عراق عجم به حساب میآمدهاست.در گستره مناطق کردنشین ایران یا "کردستان تاریخی" کرمانشاهان اولین نقطهای است که در دوران سلجوقی رسماً کردستان نامیده شد.کرمانشاه در سال ۱۲۲۰ م پس از حمله مغول به ایران بار دیگر ویران شد و آسیبهای بسیاری دید.سپاه هلاکو خان که برای فتح بغداد میرفت کرمانشاه را نیز ویرانه کرد. در قرن هشتم سپاه امیر تیمور به کرمانشاه یورش آورد و در توصیف شرایط آن زمان در کتاب نزهه القلوب آمدهاست: کرمانشاه دهی است که طاق شبدیز (بستان) در آن قرار دارد و دارای قدمت است. همدان نیز در مجاورت آن است و جزوی از قلمروی علی شکر محسوب میشود. با تشکیل حکومت صفویان، کرمانشاه همچون دیگر شهرهای ایران تحت تسلط این حکومت در آمد. در سالهای آغازین حکومت صفوی به دلیل جنگ وستیز این حکومت با عثمانی، کرمانشاه گاه تحت تسلط صفویه و گاه تحت تسلط عثمانی بود. از عصر شاه صفی به بعد، با ورود خاندان زنگنه به وادی قدرت که تیولداران کرمانشاه بودند و بنای شهر کرمانشاه در این دوره در میان پل کهنه و قلعه کهنه امروز قرار داشتهاست. با پایان یافتن جنگهای میان ایران و عثمانی با انعقاد عهد نامه ذهاب در سال ۱۰۱۸ سبب شد تا کرمانشاه از عصر شاه صفی تا پایان دوره صفویه دورانی از آرامش همراه با ترقی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی طی کند. در عصر افشاریه به دلیل وجود توپخانهٔ نادری در کرمانشاه این شهر اهمیت نظامی پیدا کرد و به جبههٔ جنگ نادر شاه با عثمانی تبدیل شد. بعد از مرگ نادر این شهر به دلیل وجود توپخانهٔ نادری در کانون توجه قدرت طلبان قرار داشت و نزاعهای میان سرداران مختلف بر سر دستیابی به این شهر صورت گرفت که در نهایت کریم خان بر آن مسلط شد. در عصر زندیه کرمانشاه با وجود حکمران مقتدر خود الله قلی خان زنگنه اگر چه دورانی کوتاه توام با آرامش را از سر گذراند اما با مطرح شدن الله قلی خان به عنوان یکی از مدعیان قدرت و تلاش وی برای دستیابی به تاج و تخت سلطنت بعد از مرگ کریم خان، بار دیگر این شهر به وادی جنگ و ستیز مبدل گشت. دوران بعدی رشد و توجه به کرمانشاه در دوران قاجاریه بود که مورد توجه دوباره حکومت از لحاظ سیاسی و اجتماعی بود. در سال ۱۱۸۴ با منصوب شدن محمد علی میرزا دولتشاه به حکومت کرمانشاهان طرحهای شهری را در کرمانشاه به اجرا در میآورد و شکل کنونی شهر کرمانشاه را بنا میکند. این شهر در جنبش مشروطه سهمی به سزا داشت پس از استقرار مشروطه اختلاف بینشهای سیاسی منجر به پیدایش احزاب مختلف شد که مهمترین آنها حزب دموکرات و اعتدالیون بود که از چهرههای مهم در میان دموکراتها یارمحمدخان کرمانشاهی بود که در نبردهای کرمانشاه، تبریز و تهران نقش ایفا کرد. کرمانشاه در جنگ جهانی اول و دوم به تصرف قوای بیگانه در آمد و پس از پایان جنگ تخلیه شد. همچنین این شهر در جنگ ایران و عراق، خسارات زیادی دید. مأخذ:سایت کرمانشاه ویکی پدیا معرفی شهرستا ن گیلانغرب شهرستان گیلانغرب ازتوابع استان کرمانشاه است،باجمعیت71000هزارنفرکه بیشترآنهادرروستا ومناطق عشایرنشین زندگی می کنند.این شهرستان درغرب استان واقع شده است ومرکزآن شهرگیلانغرب است.بیشترین معادن قیرطبیعی(زغال سنگ)ایران درگیلانغرب است.شغل اصلی مردم گیلانغرب بخاطرموقعیت خاص آب وهوایی منطقه وهمچنین زمین های حاصلخیزکشاورزی ودامداری است. موقعیت جغرافیایی: شهرستان گیلانغرب درغرب استان کرمانشاه بین33درجه و49دقیقه تا34درجه و28دقیقه عرض شمالی،و45درجه و51دقیقه تا46درجه و37دقیقه طول شرقی نسبت به نصف النهارگرینویچ واقع شده است.این شهرستان ازشمال به سرپل ذهاب،وازجنوب به شهرستان ایوانغرب،ازشرق اسلام آبادوازغرب به قصرشیرین محدودمی شود.ارتفاع این شهرستان،ازسطح دریا800متراست .فاصله گیلانغرب تاشهرستان اسلام آباد90،باشهرستان قصرشیرین52کیلومتر باسرپل ذهاب50کیلومتروبامرکزاستان ایلام120کیلومترمی باشدرود خانه هابه علت کوهستانی بودن و ریزش های جوی مناسب دارای رودخانه ، سرابها ، چشمه ها و منابع آب زیـر زمینی فـراوانی است . از مهمترین سـرابـهای آن سراب گیلان یا سراب مـورت " murt " می باشد. که باعث آبادانی منطقه و مشروب ساختن زمینهای حاصلخیز اطراف گیلان غرب گردیده است. این سراب در قسمت شرق گیلان غرب و در دامنه کوه سر اوان قرار دارد ، علاوه بر مصارف کشاورزی ، آب شرب گیلان غرب را تامین می کند.از جمله رودخانه های منطقه ، رودخانه گیلان ، رودخانه کفراور ، رودخانه گلین دارای آب فراوانی است که منطقه حاصلخیز دشت دیره " dira " را مشروب می سازد . پوشش گیاهی و جنگل گیلان غرب دارای ۲۱۶۰۰۰ هکتار مراتع و جنگل می باشد . به علت بارش کافی باران و برف و نیز استعداد خاک آن در رویش گیاهان ، پوشش گیاهی مناسبی در منطقه به وجود آمده است ، بیشتر مراتع که در کوهها و کوه پایه ها قرار دارند دارای پوشش جنگلی با درختانی مثل : بلوط ، ون ، زالزالک، انجیر و بادام می باشد . در مناطق گرمسیری دارای پوشش گیاهی استپی است که بویژه در فصل سرما مورد استفاده دامداران کوچنده میباشد . علاوه بر استفاده دامها از مراتع ، گیاهان دارویی و خوراکی زیادی در منطقه وجود دارد. جانوران وحشی:در اکثر مناطق کوهستانی که دارای پوشش جنگلی و گیاهی متنوع می باشدحیوانات وحشی گوناگونی وجود دارد به گونه ای که انواع گونه های وحشی نایاب و کمیاب از پرندگان و جانوران وحشی چون آهو ، بز کوهی ، گرگ ، کفتار،خرس ، روباه ، شغال ، جوجه تیغی ، کبک ، تیهو ، بلدرچین و ... زندگی می کنند . که بعد از یک دوره طولانی شکار بی رویه هم اکنون تحت حفاظت قرار دارند. عکس هوایی شهرستان گیلانغرب وتقسیمات کشوری: گیلانغرب دارای پنج دهستان است.یک دهستان چله که ازدوراهی ایلام شروع میشه وتاپنج کیلومتری گیلانغرب ادامه دارد.دودهستان ویژنان.سه دهستان دیره.چهاردهستان هومه که ازگورسفیدبه پایین است.پنج دهستان حیدریه.سرمست(گواور)هم بخش است،ودارای بخشداری است. نام وپیشینه شهرستان گیلانغرب وایل کلهر درباره تاریخ وپیدایش شهراطلاعات کامل وجامعی دردست نیست،امابنابراظهاربزرگان ازاوخردوره قاجاریه این منطقه دارای تجمع سکونت وشهرداری بوده است.شهرستان گیلانغرب ازگذشته های بسیاردوربه عنوان یکی ازمراکززندگی ایلی(ایل بزرگ کلهر) بشمارآمده است.این شهرستان باشهرستان ایوانغرب دراستان ایلام ازلحاظ گویش وفرهنگ به هم شباهت بیشتری دارند.نام قدیم این شهرستان امله می باشد،امله اسم کوهی است درگیلانغرب که مردم کنارآن زندگی می کردندوبه همین علت قبلابه گیلانغرب امله می گفتند، در خصوص وجه تسمیه این شهرستان ،تا ابتدای حکومت رضا خان پهلوی مرکز شهر به اَ مله amlah موسوم بود . امله به معنی تجمع می باشد چون در گذشته تمام طوایف و عشایر در این منطقه جمع شده اند و به صورت نظم و ترتیب خاصی سیاه چادرهایشان را بر پا می کردند . بطوریکه ، بزرگ خانواده گورا مال (gurl ) جلوتر از همه و بقیه دایره وار در اطراف چادرهایشان را بر پا میکردند . در وسط سیاه چادرها فضای باز دایره ای محلی بود برای آغل دامها و بازی های محلی جوانان عشایر ، پس امله به معنی تجمع عشایر ( سیاه چادرها ) در یک منطقه بوده ، که بعداً به صورت مسا کن موقت مثل " کَپر " و کم ، کم به خاطر آب سراب محل تجمع و فعالیت خصوصاً کشاورزی درآمد و شکل یکجا نشینی پیدا کرده است.از طرف دیگر امله با بلندی که در ارتفاعات جنوب شهر قرار دارد و به امله قیوت " amlah quit " موسوم است ارتباط داشته است . امله قیوت محلی بوده است که از آنجا منطقه نگهبانی می شده است ، نگهبانان مستقر در این بلندی هر وقت افرادی که از طرف روم یا عراق قصد داشتند به منطقه امله حمله کنند شبها با روشن نمودن آتش و روزها از طریق دود مردم را مطلع می ساختند. نظر دیگر اینکه امله قیوت در زمان باستان آتشکده بوده و آثاری از قبیل ساروج ، خشت و سفال در بقایای آن موجوداست. پس ازبازدیدرضاخان ازاین منطقه به دلیل وجودرودخانه هاوهمچنین چشمه های فراوان وسرسبزی این منطقه که به گیلان شباهت داشت دستوردادنام آن رابه گیلانغرب تغییرداد.شهرگیلانغرب به دلیل وجوددرختچه های مورت که یکی ازدرختچه های مقدس درایران باستان است ازدیربازمحل عبادت زردتشتیان بوده است به گونه ای که تازگی هاقصر وعبادتگاهی دراین شهرازدل خاک بیرون کشیده شده است،که بنظرمی رسدمتعلق به دوره ساسانیان است.گیلانغرب تنهاشهری است که درزمان جنگ تحمیلی سقوط نکردومردمان باغیرت این شهردرمقابل دشمن مقاومت کردندوپیروزشدند.زبان وگویش مردم این شهرستان کردی کلهری است.احتمال می رودکسی که این کتاب رابخوانداین سوال برایش پیش بیایدکه کلهرچه ایلی است ودرچه مناطقی زندگی می کند،ومسکن اولیه این ایل(کلهر)کجابوده وپیشینه این ایل مربوط به چه زمانی است.کلهریکی ازایلهای بزرگ واصیل ایران بشمارمی آید.ایل کلهریکی ازشعب اصلی ایلهای کردایران وازکهن ترین طوایف غرب ایران است.زیستگاه آنان درغرب ایران استان کرمانشاه درشهرستانهای اسلام آبادغرب،گیلانغرب،بخشی ازکرمانشاه،سرپل ذهاب،قصرشیرین،وشهرستان ایوانغرب دراستانن ایلام می باشد،وازطرف مغرب به خاک کردستان عراق(مندلی وخانقین)محدودمی شود.مسکن اولیه ی ایل کلهرهمراه باایل بزرگ گوران درنواحی دامنه های شاهوقلعه ی پلنگان ودیگرنواحی این منطقه حضورداشته اندودرکردستان عراق نیزبطورسنتی دراطراف شهرزورخانقین کلارودیگرنواحی گرمسیری جنوب کردستان عراق حضورداشته اند،سپس طی یک سری حوادث واتفاقات به جنوب شاهراه کرمانشاه وخانقین نقل مکان کرده وساکن شده اند.افراد این ایل(کلهر) که در واقع بزرگترین ایل کرد است،درشهرستان های گیلانغرب(امله)،اسلام آباد(شاباد یا هارون آباد)وبخش هایی ازکرند،نفت شهر(نفت شا)،سومار،گهواره،ایوان،ماهیدشت،دهستان قلعه شاهین سرپل ذهاب ونصرآبادوتمامی اطراف نواحی ذکر شده ساکن هستند وغیر از مناطق نام برده تعداد زیادی از مردم کرمانشاه از کلهرها هستند. مردمان این ایل با توجه به این که ازطریق دامپروری امرار معاش می کنند برای بدست آوردن علف برای چرای احشام خود باید در فصول مختلف سال دست به کوچ بزنند.در تعیین حدود گرمسیر وسردسیر ایل کلهر کوه های قلاجه وسر کش در شمال گیلانغرب وحومه آن را می توان مرز به حساب آورد. یعنی جنوب این کوه ها گرمسیرو شمال آنها سردسیر کلهر ها بوده.دراین مناطق گروهی از افراد ایل به صورت یکجا نشین هستند که معیشت آنها از طریق کشاورزی ودامپروری تامین میشود.با توجه به درگیری های منطقه ای ونا امنی راه ها و دخالت های گاه وبی گاه حکمرانان کرمانشاه ایل به صورت دسته جمعی کوچ کرده و در مکان های سردسیر وگرمسیر نزدیک به هم سکونت اختیار می کرده اند. طوایف تابعه ایل کلهرعبارتنداز:ایل سیاه سیاه(دهستان چله،بخشی ازگیلانغرب واسلام آباد(شاباد)که جایگاه سرداران بزرگی مانندفخرالدین،اکبرخان سیاه سیاه،شابندرخان خسروی،قمرالی،علی شاه خان پرویزی،امیرخان،نامدارخان،شفیع خان، وغیره)خالدی(دیره) شیانی،شیرزادی،ایوانی،گیلانی،کاظم خانی،منیشی،منصوری،وغیره هستند.برخی ازمنابع قوم کلهرراغیرایرانی وگاهی یهودی معرفی می نمایند.باتوجه به اینکه کتابهای قدیمی وسفرنامه های جهانگردان وروایت های سنتی رایج درمیان ایل کلهراین ادعارابه اثبات می رساندکه ایل کلهردرغرب ایران ازجایگاه کهن واصیلی برخورداربوده است،این قوم زمانی برسرزمین بابل وروزگاری نیزبربغدادمقرخلافت عباسیان وبانام کلهرستان حاکمیت داشته اند.کلهرهااززمان باستان تاکنون نامشان موجودبوده است،ولی تابه حال کسی تاریخی جامع ومنسجم وعلمی درباره این قوم ننگاشته است.این قوم ازروزگارشاه اسماعیل اول بنیان گذاردولت صفوی تاکنون باحکومتهای مرکزی ایران وبرخی ازدولت های دیگرارتباط داشته است،وهمواره سخت ترین حوادث راتجربه نموده اند.ایل کلهردرفتح مصر،شام،فلسطین ودفع تجاوزافغانهای هراتی وجلوگیری ازتجاوزات پی درپی دولت عثمانی واعراب به مرزهای غربی ایران وتامین نیروهای مسلح نقش بسزایی داشته است.باشروع جنگ های ایران وعثمانی اززمان صفویان تاروزگارقاجاری عملکرداین ایل با سران آن در تاریخ جنگها و فتوحات ثبت و ضبط گردیده است. عمادالدین دولتشاھی با آموختن الفبای اوستایی و ترجمه تازه ای از پستهانکات جالبی از زوایای تاریک منطقه غریب ایران را روشن می کند. وی با ترجمه متن هایی از اوستا منطقه کردنشین غرب ایران ازقصر شیرین تا ایلام و کرمانشاه و به ویژه ایوان غرب و اسلام آباد که مرکز ایل کلهرهستندمحل زنگی اقوام اسطوره ای ایران معرفی می کند. او با ریشه یابی واژه های اوستایی و تطبیق آن هابا نام جای هادر این منطقه به این نتیجه می رسد که جای ایران اسطوره ای که در شاهنامه مطرح است غرب ایران امروزی است. دولتشاهی در کتاب جغرافیای غرب ایران یا کوههای ناشناخته اوستا، نام جای هایی مانند زواره کوه،(merg) مانِشت، گواور، تجر، سروناو، کبیرکوه و غیره را که ھم اکنون نیز به همان نام هانامیده می شوند به اقوام اسطوره ای ایران(پیشدادیان و کیانیان) منتسب می کند. چون تمامی این جای ها در حوزه حضور گویش کلهری قرار دارند، بی ربط نیست اگر بگوییم ایل کلهر که از زمانهای دور در همین منطقه می زیسته است. کلهرها از کهن ترین طوایف ایرانی هستند که در غرب ایران سکونت داشته اند که با انتساب نژاد خود به پهلوانان شاهنامه این پیوند را پاسدار بوده و اصولا ادامه این نسبت طوری تداوم می یابد که پس از پیدایش دین اسلام با توجهی به آیین نوین محمدی آمیخته می شود. ایل کلهر همانطوری که امروزه هست ،در گذشته نیز زادگاه بسیاری از دانشمندان و هنرمندان غرب ایران بوده است. در گذشته های دور فرهاد کوهکن مشهور به "فرای" را از خود دانسته اند. چنانکه صاحب شرفنامه می نویسد: نهنگ دریای محنت و پلنگ کوهسار مشقت، فرهاد که در زمان خسرو پرویز ظهور کرده از طایفه کلهر است، این سخن روایت سینه به سینه آگاهان ایل را که جوانان کلهر بر قله های زاگرس آتش افروز جشن های باستانی و حامل تندیس های هنری و مذهبی بر صخره های سخت گذر بوده اندراقوت می بخشد. شهرستان گيلانغرب الف – بخش اقتصادي شهرستان گيلانغرب از توابع استان كرمانشاه با وسعت 2367 كيلو متر و با جمعيت 71 هزار نفر كه حدودآً 20 هزار نفر آن در شهر و بقيه در روستا و مناطق عشاير نشين سكونت دارد ، داراي دو بخش مركزي و گواور در شهر گيلانغرب و سرمست و باتعداد 203 روستا يكي از شهرستانهاي استان كرمانشاه محسوب كه در غرب استان كرمانشاه واقع شده است و نيز داراي مقدار 39339 هكتار زمين مزروعي كه شامل 32939 هكتار ديم و 6400 هكتار آبي و 420 هكتار باغات و 216000 هكتار مراتع مي باشد كه اين يكي از قطبهاي اقتصادي بويژه در بخش كشاورزي محسوب مي شود اين شهرستان داراي آب و هوايي معتدل بوده و به علت تنوع آب و هوايي در فصول سال داراي خاك حاصلخيز و هواي خوب و آب فراوان مي باشدو محصولات عمده كشاورزي آن عبارتند از گندم ، ذرت ، جو- نخود ، چغندر قند،آفتابگردان و صيفي كاري است . در بخش دام به علت وجود مراتع غني و فرهنگ عشايري، منطقه بصورت سنتي بيش از 450 هزار رأس دام داراست كه بخش عمده اي از فراورده هاي دامي استان در كشور را تأمين مي نمايد كه علاوه بر اين داراي معادن غني گچ و زغال سنگ و غيره ... مي باشد. ب - بخش هنري : گيلانغرب در بخش هنري داراي انجمن هاي فعال ادبي نظير شعر و خوش نويسي است. پ - بخش صنايع دستي و روستايي نظير گليم و قالي فعال است . ت - بخش صنايع تاريخي : گيلانغرب از نظر تاريخي در جنگ دوم جهاني توسط ارتش انگليس بصورت موقت اشغال گرديد و همچنين داراي ابنيه تاريخي نظير تپه قلعه در مركز شهر و دخمه فرهاد در ديره قلعه مهر نگار در ويژنان مي باشد. ث - بخش فرهنگي - مردم گيلانغرب داراي دين اسلام و مذهب شيعه شامل 90% مسلمان و شيعه و 10% فرقه اهل حق است و به زبان كردي كرمانشاهي تكلم مي نمايند. جو حاكم در منطقه فرهنگ قبيله اي و ( روابط چهره به چهره ) مي باشد و داراي آداب و سنن سنتي بويژه مهمان نوازي از جمله ويژگيهاي ممتاز مردمان اين شهرستان است . بخش سياسي : گيلانغرب در حال حاضر از نظر سياسي داراي سه تشكل سياسي شامل انجمن اسلامي معلمان ، جبهه مشاركت ،جامعه اسلامي فرهنگيان ،انجمن اسلامي كارمندان است . بخش استراتژيك – گيلانغرب فاقد نقطه صفر مرزي است. در ايام جنگ تحميلي توان تشكيل يك تيپ مستقل تحت عنوان تيپ حضرت مسلم ابن عقيل را داشته است . از ويژگيهاي عمده استراتژيكي داشتن كوهستانهاي سخت و صعب العبور مي باشد . نقاط منتهي به مرزي از طريق سومار و نفت شهر انجام مي پذيرد كه در سر راه عتبات عاليات قرار دارد . بخش جهانگردي : با توجه به وجود سد مخزني كله شك ،درياچه سراب ،سد زاگرس و رودخانه گلين چشم انداز آتيه آن يكي از شهرهاي توريستي استان تلقي خواهد شد . نقاط قوت : زمين هاي حاصلخيز ، تنوع آب و هوايي ، آب فراوان بعلت وجود سدها و چشمه ها مردان سخت كوش ، مسير عتبات عاليات و چشم انداز آينده توريستي آن قابليت آبي كردن زمينهاي ديم و احياء مراتع وتوسعه باغداري و مركبات ايجاد صنايع تبديلي گچ و زغال سنگ با توجه به وجود منابع غني از ويژگيهاي مهم اين شهرستان بشمار مي آيد. مأخذ:سایت گیلانغرب ویکی پدیاوکلهر2012 معرفی روستای قمرالی: روستای قمرالی در18کیلومتری شهرستان گیلانغرب وبرسرراه اصلی استان کرمانشاه قرارگرفته وفاصله آن بااستان125کیلومتراست. این روستا(قمرالی)دردهستان چله قراردارد،ومرکزدهستان(چله)می باشد.جمعیت این روستابالای 1400نفراست،امابه علت نبودشغل به شهرهاواستانهای دیگرمهاجرت کرده اند.وتعداددیگری هم به علت شغل شان ازاین روستامهاجرت کرده اند.جمعیت حاضردراین روستاالان1000نفراست.این روستادارای190خانوارمیباشد.این روستاازشرق باروستاهای تازه آبادحیدربگی،تازه آبادبطی،تازه آبادصیدعلی و...ودرشمال باروستای کل کش ودرغرب روستای چشمه پهن رشیدوفریدون و...وازجنوب باروستای میاندارهمجواراست.فاصله این روستاباقصرشیرن 70کیلومترباایوان 55کیلومتروبااسلام آباد 70کیلومتراست.مردم این روستاازایل سیاه سیاه کلهرهستندزبان وگویش مردم این روستاکردی کلهری میباشد. پیشینه نام این روستاوتاریخ آن وعکسی ازروستا ازنمای دوردرفصل بهار طبق گفته بزرگان روستا،به این علت اسم روستاراگذاشتن قمرالی،چون اول شخصی که دراین روستازندگی می کرده وبنیان گذاراین روستابوده،شخصی بوده به اسم قمرالی،به این علت این اسم راروی روستاگذاشتن.قمرالی یکی ازبزرگان ایل کلهروایل سیاه سیاه بوده است،وبیشترمشورتهاوجلسات ایل کلهردرخانه این شخص بزرگ بوده است.ازفرزندان ونوه های این شخص بزرگ می توان به نام های محمدبیک،امیرخان، شفیع خان،محمدقاسم و…. می توان نام برد.قمرالی دربخشی ازاسلام آبادودهستان چله ییلاق وقشلاق می کرد.بنابه گفته بزرگان قدمت این روستاحدود(350)سال است. احتمال می رودکسی که این کتاب رامطالعه کند،این سوال برایش پیش بیایدکه چرابه مردمان این روستاودهستان چله واسلام آبادسیاه سیاه می گویند.ایل سیاه سیاه یکی ازایلهای قدیمی ایل کلهراست. که درجاهای مختلف جمعیتهای زیادی ازانهاوجودداردآن طورکه بزرگان می گوینداین ایل باایل منیشی،کوله پا،وکرگاهم پیمان بوده اند.درباره معنی وکاربردسیاه سیاه نظرات متفاوتی ابرازشده است که ذیلابه مواردی ازآن اشاره می شود.آورده اندکه :سیاه سیاه درابتدادسته ای بوده اندکه به خونخواهی حضرت امام حسین(ع)قیام کرده اندوبه خاطرشهادت آن حضرت سیاهپوش شده اندکه به سیاه سیاه شهرت یافته اند.درروایت دیگرآمده است:که اجدادطایفه سیاه سیاه مردی به نام برخوردارسیاه یاسیاهپوش بوده است که ازطرف لرستان به این سوآمده وعصای خیزرانی داشته که میانش تهی بوده ویک صدسکه زردرآن پنهان کرده است.ازگفته های متقن است که یکی ازطایفه سیاه سیاه به نام فخرینه سیاه(فخرالدین)شهرت داشته است وبه همین خاطربه سیاه سیاه شهرت یافته اند.البته هرسه این نظرات می تواندازیک منشأسرچشمه گرفته باشد.به این ترتیب که فخرالدین ازفرزندان ومنسوبان برخورداربوده واوهم ازتبارکسانی بوده باشدکه به خاطرامام حسین(ع)سیاه پوش بوده اند..ایل سیاه سیاه جایگاه بزرگانی ازایل کلهربوده وهست،ازجمله بزرگان فخرالدین،اکبرخان سیاه سیاه(خسروی) ،علی شاخان پرویزی،شابندرخان خسروی،شفیع خان،امیرخان،نامدارخان و...می توان نام برد. فخرالدین خان(فخرینه) یکی ازبزرگان ایل کلهروایل سیاه سیاه فخرالدین خان بود، بنابه روایاتی صحیحی که به حدتواتررسیده،وقتی که ایل شاهسون زمستانهادرمراتع گرمسیری گیلانغرب زمستان گذرانی کرده اند،تمام مراتع ومزارع راقرق خودقرارداده اند.تااین اینکه یکی ازایل سیاه سیاه بنام فخرالدین خان ازاین موضوع ناراحت ونامه ای خطاب به مولود بیگ شاهسون(مه ولگه ی شاسیوه ن)می نویسد،بدین مضمون که بخشی ازآن راقرق خودقراربده ویک طرف هم برای مابگذارتابتوانیم درآن زندگی کنیم.اودرجواب می نویسدکه دردین من حرام است که کسی به من دستوربدهد،هرکاری که دوست داشته باشم انجام می دهم اگرنمی خواهی آماده جنگ شو.دراین بین مولودبیگ درمجلسی که نشسته اندپسرخردسالی داردکه پدرخطابش می کنداوهم به پسرمی گویدفعلابه من نگوپدر!اگرفرداازدست فخرینه جان سالم بدربردم آن وقت می توانی به من بگوپدر.مردم ایل سیاه سیاه درمحلی به اسم تق توق خودرادرمیان بوته هاودرختان پنهان می کنندوشاهسونهاهم گله واموال خودراجلوانداخته ومردانشان ازپشت حرکت می کردند تااگردرگیری پیش آمدحداقل گله واموالشان گیرنیفتد.فخرالدین خان وافرادش هم صبرمی کنندتاسواران شاهسون برسندزمانی که درتیرس آنهاقرارمی گیرندهرنفرازپشت به یک سوارحمله ورشده واورامغلوب میکند،بدین ترتیب آنهاازمراتع گیلانغرب رانده می شوندوکشته گانشان رادرآن نزدیکی دفن می کننددراین درگیری یکی ازبزرگان شاهسون به نام قایرروش کشت می شود. اکبرخان سیاه سیاه کلهر اکبرخان فرزندفتاح خان بزرگ وکلانترایل سیاه سیاه که درمیان ایل کلهرروزگاری داشت.وی ازسرداران وسواران به نام ایل کلهروفردی بی باک وجسوربوده که درخیلی مناقشات زمان خودنقش داشته است.وی باخاندان حاجی زادگان کلهرقرابتی داشته است.زمستانها به همراه طایفه خوددرمناطق چله،پشت تنگ میوانه،میاندارگیلانغرب گذرانده است وتابستانها هم (درچیمن راوه ن)درجنوب شرقی اسلام آبادسپری می کرد. اسم اسبش«شووه یمان»وتفنگش هم به«شه نگ باریک»موسوم بوده اند.وی دارای درجه سرهنگی بوده است.ازاوسه دخترویک پسر بنام حسینقلی خان به جای مانده بود.پسرش درجنگ بالرستان کشته شد.اکبرخان به همراه سایرسران کلهردرجنگهاودرگیریهای زیادی نقش بازی کرده است تاجایی که آقامحمدیزدانی شاعرگیلانی دروصفش آورده است که: ئیکه شووه یمان سوارسه ربو له مه یدان ئه کبه ربو له پیشت گورده ی شووه یمان خاس وه یادم تیه یدجنگ دویران معنی:این کیست درمیدان که سوارشووه یمان(اسم اسب اکبرخان است)آیااکبراست پشت زین شووه یمان خوب یادم میادجنگ دویران(جنگی بودکه ایل کلهرباوالی پشتکوه(ایلام) برسرالحاق ایوانغرب به قلمروخودکه بخشی ازخاک کلهربوده است رخ دادکه دلاوری وشجاعت اکبرخان باعث پیروزی ایل کلهرشد).زمانی که ایل سیاه سیاه توانستندشاهسونهارادرجنگی که درگردنه تق توق درگرفت،شکست دهند،تقریبامزارع ومراتع گیلانغرب تاحدفاصل گردنه انارک درتملک داشتند.درقصرشیرین هم عباس شیرخان خمان برآن تملک داشت.سایرطایفه های خالدی برمناطق گرمسیری وژنان زندگی می کردند،این برای داوودخان وتیره های خالدی خیلی گران می آمدکه بین دورقیب گیرافتاده بودند.طبق گفته شاعرآن زمان بزرگان ایل سیاه سیاه گفتن(ملک درقبضه شمشیراست).اکبرخان وداوودخان دربسیاری ازجنگهاودرگیرهاباهم یاروهمکاربوده اندودردرگیریهای عشایری وایلی علیه رقبای ایل کلهرجنگیده اند.جنگ دویران باوالی پشتکوه،جنگ باایلات گوران،سنجابی وجاف باهم هم سنگربودند،این اتحاددباعث قوت یافتن ایل کلهرشده،ودرنتیجه باعث تاخت وتازآنهابه قلمروایلات دیگرشده بود،که ایلات همسایه به اقبال الدوله عارض شوندکه ایل کلهردائم به آنهاتعرضاتی دارد.همین امرباعث شداقبال الدوله به فکررودوراه چاره باشد.ابتداامربه احضارایلخانی کلهر،اکبرخان وداوودخان می نماید.هنگامی که محمدعلیخان ایلخانی احضاریه رادریافت می نمایدپریشان شده وازعواقب امرمی ترسد.خطاب به اکبرخان وداوودخان می گویدآقایان(مخالفان)ازماشکایت کرده اندوماسه تن رابایدبه دارالحکومه اقبال الدوله برویم تاببینیم که کارچگونه پیش می رود.درآن زمان شاعربزرگ ایل کلهروسیاه سیاه کیخسرومیرزااین فراخانی اقبال الدوله رابازبان شعربیان می کند ئیلخانی وه ت:ئاغه یان شارشکایه ت که رده ن ئلاج نه داریم تا رووژ مه رده ن ایلخانی می گوید:آقایان(مخالفان)ازماشکایت کردن وهیچ راهی نداریم تاروزی که بمیریم ئه غبال ئه وه ل شه خس شاه ئیرانه ئه ده ب کونه نده ی نه ره شیرانه اقبال(اقبال الدوله)اول شخص شاه ایران است(که توسط شاه انتخاب شده دراین جاحکومت می کند)اون قدرقدرت داردهی کس نمی توانددرمقابل اوبه ایستداورابه زانودرمی آورد ئه گه رفراربه که یم چیمن وه تالیل ئه گه ربمانیم بال به سیم وه دیل اگرفرارکنیم دیگرچیزی نداریم واگرهم بمانیم بایدمنتظرتقدریمان باشیم. ئه کبه روه ت سه سه رداربچیمه پاته خت هه لقووم بنه یمه چه نگ ئه غبال ده وله ت اکبر(خان)گفت:اگرماسه سرداربه پایتخت(پیش اقبال الدوله)برویم خودمان رادرچنگ اقبال الدوله رئیس گیربی اندازیم ئیل و تایفه ده یمن و تالان وینه ی جوامیر ئه ل ئو دالان ایل وطایفه ای که درآن زندگی می کنیم به بادخواهیم مثل جوانمیر(جوانمیراحمدوندوقتی که شاه اورافرخواندبدون برنامه ریزی رفت ودرآنجاگرفتارشدوایل وعشیره خودراازدست داد). ئه و سا کی بکه ید دی ته قا زمان مه ر ژنان وه شیوه ن بارن به اسمان درآن صورت چه کسی بیادانتقام مارابگیرد،زنان فقط صدای گریه وزاریشان همجامی پیچد. من مانووم وه عه قب ئوه بره ن هزوور ئه ر خیال به د لیمان کرد هسوول من عقب می ماننم شماهابرویدجلونکندکه آنهایک موقع خیال بدداشته باشندوبه ماحمله کنند. قه سه م وه هه ق ئه و لاد ره سوول ته خت وتا لارگه ی مه گیرم وه زوور سوگندمی خورم به جان فرزندان حضرت محمد(ص)تخت شاهی وتالارشاهی(دربارار)آن رابه دست خواهم آورد. وه زه ربه گه ووله ته وپه وشه نگ باریک ده نیا له فه امه یل شاهه ان که م وه ته اریک باگلوله های توپ وتفنگ خودم شنگ باریک روزروشن رابرای شاهان واطرافیانش به تاریک تبدیل می کنم. شاه زاده و وه زیر ساهب مه نسه بان یه کی له ده ر نیه که م له ریز تا که لان شاهزاده(اقبال الدوله)ووزیران وکسانی که دردرباراوصاحب مقام هستند،زنده نمی گذارم ازبزرگترین آنهاگرفته تاکوچکترین آنها. ئه وسا سوار بو ئاغای ئیلخانی تا چی وه ده ربار ئه میر سانی وقتی که ایلخانی وداوودخان حرفهای اکبرخان راشنیدن سواراسب شدن وبه سمت دربارراه افتادند. زمانی که داوودخان وایلخانی نزدحاکم کرمانشاه می روندازعواقب کاراضطراب وتشویش خاطردارند.اقبال الدوله می گویداکبرکجاست نکندشماهم ازاوشکایتی دارید،درپاسخ می گویندنه،اودرمیان لشکرمانده تاکسی ازهمراهان اردومزاحم مردم منطقه نشود.اقبال الدوله خطاب به ایلخانی می گویدکه به اکبرنامه بنویسیدکه اوهم دراینجاحاضرشود.داوودخان به اقبال الدوله می گویداوبه نامه مااعتنایی نمی کند،شماخودبه اونامه بنویس وبگودرامان هستیدتااوهم حاضرشود. قه له م گرت ئه وده س شازاده ی ئه غبال ئنشا کرد ئه کبه ر سه ردار سه ر مه س شاهزاده اقبال قلم رادردست گرفت وبه اکبرخان سردارسپاه نامه نوشت. وه جقه ی ده وله ت شرافه ت شا مه تله ب شما کول که م وه دلخوا ونشان شرافت تاج شاه سوگند حرف های شماراهرطورکه می خواهی قبول می کنم. وه رووز نامه هازر بوو وه لام وه جقه ی ده وله ت گوزیشت یه که لام بااین نامه بیاپیش من،به تاج شاهی سوگندتودرامان هستی وسخن تمام. آنگاه اکبرخان اداره اموراردورابه شاهین خان برادرداوودخان وعلیجان خان عمویش می سپاردومی گوید: ئه گهر شازاده قه ولی بو به تال بکه نه ی هه ی بگیر وه هکم ئه غبال اگرشاهزاده به قول خودعمل نکردشروع کنیدبجنگ،تاوقتی که اقبال(الدوله)رادستگیرکنید. قوله ی دیواخان بگیرن وه زوور ته خت وتا لارگه ی تمام که ن خاپوور شاه راهرطورکه شده دستگیرکنیدوتخت تالارشاهی رابه خاکسترتبدیل کنید. بعدازدریافت نامه اقبال الدوله،اکبرخان همراه تعدادی ازسوارانش به نزدحاکم می آید.اقبال الدوله ازاطرافیان می پرسدکه این سوارکیست. وه ت له ناو مه یدانی پاته خت ته لار شووه یمان جوور ره خش مه کیشان وه کار وقتی که واردحیاط مرکزی تالارشدشویمان(اسم اسب اکبرخان است)رابه رخش اسب رستم تشبیه کردند. ته رک ، قوله شه نگ کارخانه به سته په ی داوای دژمن وه کینی خه سته برای مقابله بادشمن خودروی دوش خودفشنگ ساخت کارخانه بسته است مثل اینکه بادشمن کینه ای قدیمی دارد. پرکرده قه تار نوو ستار خانی یه ک هزار فه شنگ کار ئه لمانی جای تیرهای خودرامثل ستارخان باهزارفشنگ جدیدساخت آلمان پرکرده است. واتش ئیلخانی ئی سوار کییه شکل شباهه ت ئه ولای کیانییه گفت:ایلخانی این سوارکیست شکلش شبیه فرزندان کیان است. وه ت قوربان ئینه ئه کبه ره شووه یمان سوار دژمن برکه ره گفت:قربان این اکبراست که سوارشویمان(اسم اسب اکبرخان)دشمن رامتلاشی می کند وه ختی له داوا مه جووشی له کار هیچ باک نداروو له هزار سوار هروقت برای دعواآماده می شوداگرهزارنفرهم درمقابل اوباشدنمی ترسد. له نه سل کیان نه وه ی کیانه جوور رووسه م قاتل به ور بیانه ازنسل کیان ونوه کیان است ومثل رستم شکارچی ببروشیراست. سه رین تا وه پا ته یقه اله ماسه ن هه میشه جوویایه غه سد غه ساسه ن سرتاپای بالااومثل تیغ الماس برنده است وهمیشه دنبال مقصران است تاآنهاراقصاص کند. شازاده ی ئه غبال به له ن بو وه پا شکر هه ق مه کرد وه هه مد و سه نا شاهزاده اقبال الدوله ازجای خودبلندشدوشروع به ستایش خداکرد چه نان دلیری خودا ئاوه رده ن په ی سپا و سالار ده س که رده بله ن چنان شخص قدرتمندی خداخلق کرده تادرمقابل ارتش شاه آماده نبردشود وه ت وه فراشه یل پی بده ن خه به ر وه ته ئزیم سلام بده ن وه ئه کبه ر گفت:به فراشباشی(وزیرش)خبردهیدکه همه درمقابل اکبرتعضیم کنیدوبه اوسلام، وعرض ادب کنید. سه ردار سیا هازر بوود وه لام تا مه هره مانه بواچوم که لام گفت:سردارسیاه(اکبرخان سیاه سیاه)بیادپیش من می خواهم محرمانه بااوحرف بزنم. هه زره ت ئه جه ل دی شیر نه به رد خه یلی ته وازوو مه ردانه پیش که رد وقتی اقبال الدوله این شیر(اکبرخان)آماده نبردرادیدباتواضع ومردانه عرض ادب کرد. وقتی که اکبرخان پیش اقبال الدوله می آیدبدون ترس وواهمه ای بااوروبه رومی شودومراتب ادب رابه جامی آورد. فه وره ن ئه مر دا خه لات هازر که رد به ده د وه ئه نام شیران نه به رد زوددستوردادکه هدایایی برای این شیران(اکبرخان،ایلخانی وداوودخان)آماده کنندتابه آنهابدهد. یه ک هه به شمشیر قه لاف مرواری به خشا ئیلخانی باچه سه رداری یک قبضه شمشیر که قلاف آن ازمرواریددرست شده بودبه ایلخانی بعنوان حاکم(سرداری) داد. یه ک جفت کوله نجه ی تیرمه ی ته په دار به خشا وه داوت سه رتیپ سه ردار دوتاپالتوبانقش نگارگل به داوودخان فرماندار(سرتیپ سردار)داد یه ک جفت کوله نجه ی تیرمه تلا که ش به خشا وه ئه کبه ر سه رهه نگ سه رکه ش یک جفت پالتوکه نقش آن باطلادرست شده بودبه اکبرخان فرمانده سپاه(سرهنگ)قدرتمندداد. باقی خه وانین وه که یف ویشان هه رکه س باب ویش خلات کردپیشان بقیه خا نهاطبق مقام پدرانشان به آنهاهدایایی بدهیدکه درشأنشان باشد. زمانی که گفتگووتوافقات صورت می گیرداکبرخان ازاقبال الدوله اجازه بازگرداندن اردوبه وطن خویش رامی خواهد.اقبال الدوله هم ضمن اجازه بازگشت به کلهرهادرلفافه پندونصیحت،اهداف ونظرات خودرابه گوش احضارشدگان می رساند. ئه کبه ر وه ت مره قه ز بفرما ئجازه پیمان ئردوو هره که ت به یم په ی ملک ویمان اکبر گفت:به مااجازه مرخص شدن بده تااردورابه طرف ملک واملاکمان حرکت دهیم ئه غبال وه ت بادئان نه که ین دی به چه بازی کاسب ئازاری و رایت نارازی اقبال الدوله گفت:دیگرشروع بچه بازی نکنیدکه کاسبان ومردم را آزاردهید در خوو مه ره مه ت من که م وه پیدان وه شه رتی ئمووم مه خلووق ره زا بوو لیدان من شمارامی بخشم به شرطی که تمام مردم ازشمارازی باشند تا نان ده وله ت پیدان هلال بوود ره وشه ن وینه ی ئاو که وسه ر زلال بوود تادیگرهرچه ازاین دولت می خورین مثل آب کوثر برشمازلال وحلال باشد ئه کبه ر دواره وه ت مره قه ز بفرما ئه جازه پیمان ئردوو هره که ت به یم په ی ملک ویمان اکبرخان دوباره گفت:اجازه مرخص شدن به ما بده تاسپاه رابه طرف ملک واملاک مان حرکت دهیم. دان له ته بل و کووس شادی شاه زاده نه هار ئاوه رده ن وه کاروانسه را وقتی اجازه مرخص دادبرای شادی شاهزاده شروع به طبل زدن کردن،وخوردن نهاررابه کاروان سراانداختند. له سه در مجلس وله مه وقه ی نه هار تمام که یف کردن ئیلخانی سه ردار موقع خوردن نهارایلخانی حاکم کلهرخیلی خوش حال بود بعدازصرف ناهارداوودخان که ازنابرابری هدایای اقبال الدوله به دل گرفته بودبه فکرتقسیم سهم املاک ومراتع بین خودوهوادارانش می افتدچون بااعتراض اکبرخان روبه رومی شود،خطاب به اکبرخان می گویدتوحق دخالت نداریدوازاینجابه بعداختلاف طوایف مختلف کلهرشروع می شود. داوت واتش ئیلخانی، سه رداران مه ن گووش بده ن وه هه رف و نه سیهه ت مه ن داوودخان گفت ایلخانی به سرداران من بگوکه به حرف ونصیحت من گوش کنند. بادئین بایه ده وله ت یه ره نگ بوود نه جوور دشمه نان کینه دان و ه جه نگ بوود ازاین به بعدهمه مابایددوست باشیم وکینه هاراکناربگذاریم وازجنگ دوری کنیم. من هه م مه داخل مه ده م وه پیدان هه رکه سی مه هه لی وه که یف ویدان من هم اجازه دخالت درکارهابه شمامی دهم ومحلی هم که دوست دارین بهتان می بخشم. ئه کبه ر وه ت هه ر قه در مه هه ل دیریم له سه رهه د با یه جوور برا بکه ر یم قسمه ت اکبرخان گفت:هرمقدارکه املاک داریم بایدمثل برادرباهم تقسیم کنیم. باقی خوانین له هه ر که س ره زاس به یم مه هه لی وه که یف ودل خواس به بقیه ی بزرگان هرکدام که رازی هستندمحلی برای خودانتخاب کنند. داوت وه ت واتش ئه کبه رخان ت هه ق نداری دخاله ت له کار که ل ه ر بداری داوودخان گفت:اکبرخان شمانمی توانیددرکارایل کلهردخالت کنید هاکم ئیلخانی من فه رماندارم که س مزاهم نیس خووه م ساهب کارم ایلخانی حاکم است وخودم هم فرماندارهستم هیچ کس مزاحمم نیست وخودم هم اختیاردارم وتصمیم می گیرم مه یل مراهم داشتووم وه هه ر که س غه نی ئه و مه که م تا هیاتش ه س به هرکس که دوستش داشته باشم اوراتاوقتی که زنده است بی نیازمی کنم. ئه کبه ر وه ت داوت ئینه گه زافه هه می فه رمایش خه و ژیرلافه اکبرخان گفت:داوودخان هرچه توگفتی همش دورغ است،این فکرهاموقع خواب زیرپتوبایدچنین فکری کنی قه سه م وه هه ق ئه ولاد ره سوول له ویم بلاتر که س نه که م قه بوول سوگندبجان فرزندان حضرت محمد(ص)ازخودم بالاترکسی راقبول نمی کنم ونمی بینم. وه یادت مه یوو له قلای ئه یوان له مقه ده مه ی جه نگ لرسان به یادت نمی آیددرقلعه ایوان درمقدمه ی جنگ بالرستان. وه ته نیا سوار چه کاره ی که ردم شکه سه ی والی تا وه کووبردم خودم تنهاسواربراسب چه کاری کردم شکست والی(حاکم)لرستان راتاکجابردم. والی لرسان چو که ردم سوار مه رکه بی که ردم وه سه ونزه ی ئاودار والی(حاکم)لرستان راسواراسب خودش کردم(سبزه آبدار)اسم اسب والی لرستان است تیپان وه کولی و سپا و سه ردار تا وه دویران که ردم تارومار تمام سپاه ولشکریان وسردارانش راازبین بردم درمنطقه دویران(اسم جایی است درنزدیکی لرستان. سنجابی، گوران تا جاف ئه وبه ر سه رباز ته ولچی تمام وه ت داود فرار جنگ باایل سنجابی گوران وجاف سربازهای توبی هدف رفتندوداوودخان توفرارکردی هه ریه کی یه تیپ تیپی یه ک هزار له شیره چیا تا به رزه چنار هریک یک تیپ وهرتیپی هزارنفربودازشیره چیا(محلی است درایل گوران)تابلندچنار(محلی است درایل بین ایل سنجابی وگوران) شکس دام پیان وه قه تل وکوشتار بنه و بارخانه چادر و ئه سباب شکست شان دادم وهمه راقتل وعام کردم تمام چادرووسایل آنهارا ته مام وه نه سیب سه رکارد که ردم ئیرنگه ت گه زاف مه ده ی م ته نیا مه ندم تمام به تودادم حالا تودورغ می گویی ومن تنهاماندم هالا خیالات وه ی ته وره داری هیچ ره فاقه تی با مه ن نه داری حالاتواین طورفکرمی کنیددیگربامن دوست نیستی. له سه در مه جلس هه نی داوپا خوریا سواران تایفه ی سیا ازداخل مجلس بلندشدوبه سواران ایل سیاه سیاه گفت: سوار بوون په ری مه کانی ویمان مه ن بی تره فم له کار شیران سوارشین تا برویم سوی املاک خودمان من درکاراینهابی طرف هستم. هه ر که س ره ییس تایفه ی ویشه نه دووس نه دشمه ن نه کار پیشجه نگه هرکس رئیس ایل خودش است،نه باشمادوست هستم ونه باشماکاری دارم ونه جنگی. بعدازتجمع کاروانسرای ماهیدشت،اکبرخان درپشت تنگه میوانه(نزدیک سدگیلانغرب)وایلخانی کمی پایین ترازبنه اکبرخان مستقرمی شوندوداوودخان هم درقلعه گیلان جای می گیرد.مدتی که می گذردداوودخان به برادرش شاهین می گوید تااکبرخان هست مادرکلهرکارمان پیش نمی رودنامه ای به اوبنویس واورابه اینجادعوت کن تاشایدبتوانیم اورابکشیم.شاهین هم می گویدکه اکبرخان نمی آیدداوودخان می گویدازقول ایلخانی به اوبنویس. نو سا له قه ول ئاغای ئیلخانی ته شریف بار وه ری سه رهه نگ سانی ازطرف آقای ایلخانی به اونامه می نویسدوازاودعوت می کند. وجوودد لازمه کارم مه خفیه قه ول بکه یم وه هه م شیران سه رمه س وجودشمالازم است وکارم هم مخفیانه است بایدمادوتاسردارباهم دوستی کنیم ونظرشماراگوش کنم ئه کبه ر زانا هیله هاله کار نوسا جواو ئیلخانی سه ردار اکبرخان که می دانست برای اونقشه کشیده انددرجواب به ایلخانی حاکم می نویسد، مه ن کار نه دارم دی وه کار که س یا بوومه هام قه ول شیران سه رمه س من دیگرکاری به کارکسی ندارم وباشماهاهم پیمان نمی شوم. هه ر که س ره ییس تایفه ی ویشه نه دوس نه دشمه ن نه کار پیشجه نگه هرکس رئیس ایل خودش است،نه باشمادوست هستم ونه باشماکاری دارم ونه جنگی چون اکبرخان به دسیسه پی بردوبه دعوت نیامد.این بارداوودخان به اکبرخان نامه می نویسدکه می خواهیم به مهمانی شمابیاییم واکبرخان آن رامی پذیرد. این بارداوودخان به برادرش شاهین گفته که تورابه سمت سپه دارکلهرمنصوب می کنم به شرطی که دارودسته اکبررانابودکنید. گوفت شاین ئاغا توسپاداری وه شه رتی ریشه ی ئه کبه ر دراری گفت شاهین ریاست سپاه رابه تو می دهم امابه شرطی که اکبرخان رانابدکنید وه قه تل و ئه سیر و کوشتار له ئه و ده رنه که ید یه ته نیاسوار اگراورامی کشی یااسیرمی کنی من کارندارم فقط بایدازاوکسی به جانماند هنگامی که شاهین به همراه سواران خودقصدحمله به بنه اکبرخان رادارد،ایل خانی باخبرمی شودوقرآن باخودبرده وشاهین راسوگندمی دهدکه دست ازقتل وکشتاربردارد. هه رچه ن سی کلام وه هاجه ت ئاورد شاهین پیش جه نگ بووهوچ لاوه نه کرد وقتی که آقای ایلخانی قرآن سی جزئی برای جلوگیری ازجنگ بردشاهین به قرآن اعتناءنکردورفت. اکبرخان هم که ازشب قبل درتدارک مهمانی مردم خالدی بوده است به سران وکدخدایان سیاه سیاه چله پیغام فرستاده که وجودتان دراینجاضروری است که همه توهم مهمانی نزداکبرخان می آیند.صبح زودکه عده ای جهت پاره ای ازامورزودازخواب برخاسته اندمتوجه می شوندکه عده زیادی سواربه سوی محل زندگی اکبرخان می آیند.آنهاسراسیمه خبرحمله داوودخان رابه اکبرخان می رسانند.اکبرخان هم می گویدکه آنهابه قصدمهمانی می آیندنه جنگ.چون عده ای دیگر رابرای روشن شدن موضوع می فرستدمتوجه می شودکه برای مهمانی نیامده است.یکی ازفرستاده های اکبرخان به اومی گویدچه کارکنیم تعدادآنهاخیلی زیاداست بهترنیست که فرارکنیم وآماده برای جنگ شویم.اکبرخان درجواب می گویدمن هیچ وقت درمقابل دشمن عقب نشینی نکردم ونخواهم کرد،بخداسوگندبلایی سرشان بیارم تایک باردیگرچنین حیله ای به کارنبرندآنهاراتاعراق خواهم برد.وقتی که داوودخان وشاهین برادرش باسپاهش که آرایش جنگی گرفته بودنددرمقابل خانه اکبرخان به اوگفتن مگرماسوگندنخورده ایم که باهم جنگ نکنیم مابرای مهمانی آمده ایم.اکبرخان گفت این چه مهمانی است که بالای هزارنفرباخودآورده اید.وقتی که محمودخان برادراکبرخان می جلوی اسب شاهین رامی گیردشاهین بایک گلوله محمودخان رابه قتل می رساند،تاشاهین ازاسب پیاده نشده بوداکبرخان سراوراهدف قرارمی دهدوسراورامتلاشی می کند.وجنگ شروع می شود. وه ت ئه کبه رخان بی خه وف له جامه خه وبو شووه یمان پاوه ن زه نجیر له پای بو گفت:اکبربدون ترس تولباس خواب است وشویمان هم زنجیربه پایش بود. له ئه رزی یه سات سپای بی سامان هساردان له ده ور مال ئه کبه رخان یک ساعت طول نکشیدکه سپاه داوودخان خانه اکبرخان رامحاصره کردند. وه تو و ئه ر خه لق هه رزدا وه پا ده س به رد شه نگ باریک واتش یا خوودا باذکرنام خداازجای خودبلندشددستش رابردتفنگش(شنگ باریک)رابرداشت ئه کبه ر بی خه وفه نه داروو خوور هه فده تیپ سه پاه و سرمه ور اکبرخان بدون اینکه بترسد خبرداشته باشدهفده تیپ سپاه برای جنگ بااومی آورند. وه ت یه به چه بازی نیه یه مه ردان جه نگه جه نگ گاو، شه یر ،به بر و په لنگه داوودخان گفت:این جنگ مثل بازی بچه هانیست این جنگ مردان و بزرگان است وه ت یه به چه بازی نیه یه نامه رد جه نگه قه ور ساندان که ردمه وه ی پیشت ته نگه اکبرخان گفت:این جنگ مثل بازی بچه هانیست این جنگ نامردی است واینجارا(پشت تنگ میوانه)به قبرستان شماتبدل می کنم. یه ی سات له جه نگ بو و ئوشیر سامگین براده رانی کول که فتن ئه وزین تااکبرخان حدودیک ساعت باآنهاجنگیدبرادران وسپاهیانش سواربرزین آماده نبردشدند. له خه روه یسی به یوو وه گالاه گال هه ر په نج برا جوور ئولاد زه ال درنزدیکی خیرویس صدای فریادبلندشدوهر پنج برادرمثل فرزندان زال به هم پیوستند هه ر له مه یوانه تاته نگ میه خه ش ئه کبه رخان خوور ئلیجان به کووش نیروهای که درتنگ میوانه وتنگه میه خش(گوسفند)بودندنیروی داوودخان بودواکبرخان به عمویش علیجان خان گفت همه راازبین ببر. ئلیجان که وشته چه وارو ،په نج وش ه ش ئه کبه رخان خه سه له ش له بان له ش علیجان خان داردچهارتاوپنج تا وشش نفری قتل عام می کند،اکبرخان هم آن قدرکشته که همه جنازه هاروی هم افتاده است هه ره ته وتویل تا وه شکه میان سم کوبیو وه ژره پا ایل قه بادیان ازتوه تویل(اسم مکانی است درتنگ میوانه)تاشک میان(اسم مکانی پایین ترازگیلانغرب)اکبرخان ایل قبادیان راباسم سوارکاران خودازبین برد هه ره ته وتویل تا وه بان بووره ئه کبه ر خه رده د جوور پخه شه کوره ازتوه تویل(اسم مکانی است درتنگ میوانه)تابان بووره(اسم مکانی است درگیلانغرب)اکبرخان آنهارامثل پشه ی کوردورخودشون می چرخاند. به رام کوشیایه ئم له م بیوتالان بیوم وه سه رزه نش وه ات وه ات سالان برادرم کشته شده گیلانمم(عمله) هم نابوت شده وموردسرزنش قرارمی گیرم یا امشو دمه له اووردی دیه شت ری یا سه رم چووده ن وه به لای ن ه ی یاامشب به سپاه اوحمله می کنم یامانندمولایم حسین(ع)سرم بربالای نی می رود ئه گر ته قاض که ردم وه دی دو ئه یه نم ئه گر شه هه ید به یووم فه دا ی هه سه ینم اگرآن طور که خودم می خواهم انتقام بگیرم که هیچی ولی اگردراین راه شهیدشدم جانم رافدای امام حسین(ع) خواهم کرد رووژ قیامه ت مه یشه ر بوئه وپا نازه له ناخون ئه ورووژ بوجدا این جنگ مثل روزقیامت است که هیچ کس دیگررحم نمی کندوهمه ازهم جدامی شوند. دراین جنگ داوودخان وتعدادی ازنیروهاش درداخل یک غارپناهنده شدن واکبرخان درجلوغار منتظربیرون آمدن داوودخان بودوتاشب صبرکردهرچه تیربه طرف اوانداخت به نخوردولی سه تاازهمراهان اوراکشت.بعدازجنگ تنگه میوانه اکبرخان به شکایت نزداقبال الدوله کاشانی حاکم کرمانشاه رفت وبه اوگفت که داوودخان به قصدمهمانی هفده تیپ سپاه راهمراه خودآورده تادارودسته ام رانابودکند.اقبال الدوله بعداز شنیدن حرف های اکبرخان گفت:بزرگان کلهرمؤظفندازتواطاعت کنندوهرکدام سرپیچی کردندحق داری آنهارابکشی،همه بزرگان کلهربایددررکاب توباداوودخان بجنگند.اکبرخان باقشونش به عمله داوودخان وایلش که همه درگیلانغرب مستقربودندحمله ورشدوطبق سوگندخودآنهاراتاعراق فراری داد.داوودخان وایلش به مدت پانزده سال یا کم ترویابیشتردرعراق ماندن واجازه برگشت به ایران نداشتند.این سال درتاریخ کلهربه سال دهله همان تبعیدداوودخان به عراق توسط اکبرخان است معروف می باشد.بعدازچندوقت بزرگان ایل کلهرپیش اکبرخان می آیندواجازه برگشت داوودخان به ایران راازاومی خواهندواواجازه برگشت اورامی دهد.بعدازچندوقت داوودخان مراسم مهمانی اکبرخان راترتیب می دهدکه اکبرخان دعوت او رامی پذیرد.داوودخان به پسرش جوانمیرمی گویداگرتیرت خطابروداکبرخان مارابه خاک سیاه می نشاند.اکبرخان همراه عباس خان ملکی خواهرزاده خودکه ازطایفه کاظم خانی بودوامیرخان قمرالی ومنشیش به مهمانی می روند.هرچه که سپاه اکبرخان به اومی گویندبگذارماهم همراه توبیایم شایدآنهادوباره نقشه قتل شماراکشیده باشند.اکبرخان می گویدبلایی که سرش آوردم مگریادش رفته باشد.وقتی اکبرخان به راه می افتدشویمان ازرفتن امتناع می کندهرچه به اوضربه می زندراه نمی افتداکبرخان می گویدیابدبختی من درراه است یابدبختی توبه منشیش می گویداین چه معنی داردوقتی منشی نگاه کتاب می کندمی گویدقبل ازغروب آفتاب دوسرداربزرگ درخون شناورندبیاازاین مهمانی صرف نظرکن.اکبرخان بازهم می گویدنه.وقتی به خانه داوودخان می رسدپسراوجوانمیررامی بیندکه رنگ به رونداردمی گویدداوودخان چراپسرت اینجوری است،داوودخان می گویدمی خواهدبرودنامزدش راببینداکبرخان هم می گویدحتمابه اوپول ندادی هرچه من فتوحات کردم همه غنیمتش رابه تودادم وتوازآن هم خرج نکردی.دست درجیب خودمی کندوبه اوچندلیره می دهد.وقتی اکبرخان ازپله هابالامی رودجوانمیرازپشت به اوشلیک می کندواین سرداربزرگ وعباس خان ملکی رابه قتل می رساند.کتاب فتوحات اکبرخان که توسط کیخسرومیرزانوشته شده بودتوسط مخالفانش ازبین رفته است.
 یادگار نظام خواه کارشناس تربیت بدنی وتندرستي شهرستان دالاهو اهل شهرستان گیلانغرب دهستان چله
	  یادگار نظام خواه کارشناس تربیت بدنی وتندرستي شهرستان دالاهو اهل شهرستان گیلانغرب دهستان چله